سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انتقام مختار از ویرانگر خانه «حجر بن عَدی»

ارسال شده توسط رحیم خلیل زاده شرف آبادی در 92/2/14:: 4:1 عصر

قتی حجر بن عَدی و یارانش به «مَرجُ العذراء» در نزدکی شام رسیدند، او که خود فاتح آن سرزمین بود، گفت: من اولین مسلمانی بودم که در این منطقه تکبیر گفتم و خدا را یاد کردم، اینک دست‌بسته و اسیر مرا به این جا آورده‌اند!

به گزارش  فارس، وهابیت کوردل که همواره ادعای دروغین خود مبنی بر بی‌احترامی تشیع به صحابی پیامبر اعظم(ص) را در بوق و کرنا می‌کند، در اقدامی ننگین‌ و با نبش قبر نورانی «حجر بن عَدی» و ربودن پیکر مطهرش، چهره واقعی خود را نشان داد.

انتشار خبرتعرض به قبر نورانی حُجر بن عَدی -که به اشتباه معمولاعُدَی خوانده می‌شود- به همراه تصاویر دردناک از این فاجعه غیراخلاقی قلب میلیون‌ها مسلمان ـ اعم از شیعه و سنی ـ را به درد آورد.

این در حالی است که حجر از صحابی پیامبر(ص) به شمار می‌رود و اهل تسنن احترام بالایی برای صحابی رسول‌الله(ص) قائلند، از این رو باید میان برادران اهل تسنن با وهابی‌ها تفکیک قائل شد.

حجت‌الاسلام جواد محدثی از نویسندگان مشهور حوزوی،‌ آخرین بخش از کتاب«آشنایی با اسوه‌ها» را به معرفی «حجر بن عَدی» اختصاص داده است. وی در این کتاب کهبیش از یک دهه پیش تألیف شده است،حجر و یاران همراهش را از شهدای افتخار آفرین تاریخ معرفی می‌کندکه در عصر سکوت و خفقان، فریاد ظلم‌ستیزی سر دادند و تأکید می‌کند: حجر و یاران او، برای جوانان فضیلت‌خواه جامعه ما و همه امت اسلامی در سراسر جهان، سرمشق ایمان، جهاد، هجرت، فداکاری، مبارزه با فساد، امر به معروف و نهی از منکر، دفاع از حق و افشای چهره نفاقند.

حجت‌الاسلام محدثی در ادامه با برداشتی آزاد از کتاب «لبیب وجیه بیضون» (نویسنده سوری) تحت عنوان «حجر بن عَدی الکِندی، راهب اصحاب محمد» (1)، بهمعرفی این شهید راه ولایت و محبت علی(ع) می‌پردازد که گزیده‌ای از آن را به انتخابخبرگزاری فارسمی‌خوانید.

* شناخت اجمالی

یکی از قبایلی که در کوفه می‌زیست «کِنده» بود. حجر را به سبب آن که از این قبیله بود، حجر بن عَدی کِندی می‌گفتند.چون اهل خیر بود و قدم در مسیر خیر می‌گذاشت، به «حُجر الخیر» نیز معروف بود.

پیش اسلام به دنیا آمده بود؛ اما در سال های آخر عمر رسول خدا(ص) توفیق یافت که مسلمان شود. از این رو، بهره‌گیری وی از حضور پیامبر، چندسالی بیش نبود؛ اما پیوسته در عمر خویش، پیکارگری در راه حق بود. در جنگ قادسیه در زمان خلیفه دوم حضور داشت و فاتح «مَرج عذرا» بود. (2)

وی، عابدی پارسا، مجاهدی ظلم‌ستیز، آمر به معروف و ناهی از منکر بود و از پیامبر خدا و امیرمؤمنان حدیث روایت می‌کرد. او شیفته نماز و نیایش، مستجاب الدعوه و از اصحاب برجسته پیامبر خدا (ص) بود.چنان دلباخته زهد و عبادت و نماز و روزه بود که او را «راهب اصحاب محمد» می‌گفتند(3). پیوسته باوضو بود.هرگاه وضو می‌ساخت، به نماز می‌ایستاد. هم در زیبایی چهره، از خوش سیماترین مردان کوفه بود(4) و هم در زیبایی روح و کمال اخلاقی، از نوادر روزگار به شمار می‌رفت.

اگر تولد او را - آنچنان که گفته‌اند - در عصر جاهلیت بدانیم، هنگامی که پس از فتح مکه به اسلام گروید، حدود 27 سال داشت.هر چند دیر اسلام آورد و سن او در آن هنگام چندان زیاد نبود، ولی در عمق ایمان و صداقت عقیده و باور استوار نسبت به دین خدا و رسالت پیامبر، از بسیاری کهن‌سالان و سابقه‌داران پیشتر و بارزتر بود.

به تعبیر مرحوم «سیّد محسن امین»: حجر، از نیکان صحابه بود، فرماندهی شجاع، بلند همت، عابد و زاهد، مستجاب الدعوه، عارف به خدا، مطیع محض فرمان پروردگار، حق‌گوی صریح، ظلم‌ستیز صبور، بی‌هراس از شهادت، ایثارگر در راه خدا و از هواداران خالص امیرالمؤمنین علیه السلام بود. این که از سوی حضرت علی به فرماندهی سپاه در جنگ جمل و صفین برگزیده شد، نشانه شجاعت اوست. حاضر بود که بمیرد، ولی خواری و ذلت نپذیرد. آغوش به روی شهادت گشود؛ اماحاضر نشد از علی بیزاری بجوید و خود را از مرگ برهاند و حاضر شد که پسرش پیش از خودش شهید شود، تا مبادا با دیدن تیغ جلاد بالای سر پدرش، سست شود و دست از ولای علی بردارد... . (5)

اینها گوشه‌ای از فضیلت های اخلاقی و روحی حجربن عدی است، که او را شایسته الگو بودن برای هر مسلمان حق جو و شهادت طب و وفادار به آرمان‌های والا ساخته است.

* همپای حجر، در حوادث تاریخی

حجر بن عدی پس از افتخار شرف‌یابی به محضر رسول خدا(ص) و ایمان آوردن به آیین او، پیوسته در راه گسترش این مکتب و دفاع از آن می‌کوشید، سخنان پیامبر را می‌شنید و به دیگران می‌رساند.چون در عراق می‌زیست، از حوادث مدینه که مرکز خلافت بود، کمی دور بود؛ اما در جریان حق و باطل بی‌تفاوت نبود.

وقتی یار پارسا و انقلابی پیامبر، ابوذر غفاری را به «رَبَذه» تبعید کردند و آن بزرگ‌مرد در تبعیدگاهش غریبانه به شهادت رسید،حجر بن عدی و مالک اشتر از جمله کسانی بودند که شاهد جان‌باختن ابوذر بودند و بر پیکر آن صحابی نستوه، نماز خواندند.(6)

در دوران خلافت عثمان، حجر بن عدی در کوفه می‌زیست. خلاف‌کاری‌های عثمان گسترش یافته و آوازه آن به همه جا رسیده بود.12 نفر از چهره‌های برجسته و پارسا و مقتدر کوفه، به خلیفه سوم نامهنوشتند و ضمن انتقاد از عملکرد نادرست او در امور مسلمانان، او را نهی از منکر کردند و راه صلاح و اصلاح را به وی یادآور شدند. حجر بن عدی نیز یکی از نویسندگان این نامه اعتراض آمیز بود.(7)

موضع سیاسی حجر، جانبداری از حق مجسم در وجود علی‌بن ابی‌طالب علیه السلام بود و با حکمان غاصب هرگز کنار نیامد و در اعلام مواضع خویش بی‌پروا بود و سازش کاری نداشت.

وی شاهد ماجراهای تلخ آن روزگار در عرصه خلافت و حکومت بود و خون دل می‌خورد، تا آن که پس از کشته شدن عثمان، حجر بن عدی فرصت را مغتنم شمرد و در جبهه نورانی علوی، همه ظرفیت وجودی خویش را به کار گرفت و با همه توان به میدان آمد.حتی در عرصه فرهنگ دینی و نقل حدیث نیز از راویان معتبری به شمار می‌آمد که تنها از علی(ع) روایت می‌کرد، نه از دیگران!و در سروده‌های خویش حتی در میدان جنگ جمل، علی علیه السلام را وصی راستین پیامبر خدا معرفی می‌کرد و از خداوند متعال، سلامتی آن وجود پربرکت و هدایتگر را که ولی خدا و وصی پیامبر بود، مسئلت می‌کرد.

در دوران خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام، زمانی که پیمان‌شکنان از حکومت حق علوی سر بر تافتند و فتنه جمل پیش آمد، آن حضرت، نماینده‌ای به کوفه فرستاد تا مردم را برای یاری امام فراخواند. دلباختگان مولا، پاسخی مناسب و حمایتگرانه به فرستاده حضرت دادند و هریک به پا خاسته، اطاعت و همراهی خویش برای پیکار با فتنه انگیزان را اعلام کردند. حجربن عدی نیز یکی از کسانی بود برخاست و گفت: ای مردم! به ندای امیر مؤمنان پاسخ دهید و سواره و پیاده بکوچید، حرکت کنید و بشتابید و من خودم پیشتاز این راه خواهم بود. (8)

جبهه نبرد صفین، موقعیت دیگر بود که حجر توانست با حمایت از امام خویش، جوهره ناب ایمان خود را به نمایش بگذارد. امام، او را فرمانده قبیله‌اش کنده قرار داد.(9)

در هنگامه نبرد، حجربن عدی ولای خود به امام را نشان داد. پیوسته بر دشمن می‌تاخت و هنگام حمله، چنین رجز می‌خواند: «پروردگارا! علی را، این انسان پاک و پرهیزکار را، این مؤمن هدایت یافته و پسندیده را بر ایمان نگه دار. او را هادی این امت قرار بده و آن گونه که پیامبرت را حفظ کردی، او را هم نگهبان باش، که پیامبر سرپرست ما بود و او را به جانشینی خود پسندید.» (10)

جنگ صفین با حکمیت شوم پایان یافت. نتیجه حکمیتی که آمیخته به نیرنگ و فریب، وضع جامعه را همچنان ملتهب نگاه داشت. فتنه‌انگیزی‌های معاویه در قلمرو حکومت امام علی(ع) اوضاع را متشنج ساخته بود. امام، ناچار برای فرونشاندن در اندیشه بسیج نیرو و سازماندهی دوباره یاران رزمنده بود. مردم کوفه را دوباره به جنگ با شامیان فرا خواند و از بزرگان قبایل خواست که تعداد نیروهای رزمی قبیله خود را به آن حضرت گزارش دهند. حجربن عدی از جمله کسانی بود که در پاسخ به در خواست امام، پاسخ مساعد داد و خواسته امام را به صورت مکتوب برای حضرتش نگاشت. (11)

در آن میان، فتنه دیگری سر برآورد و آن طغیان و شورش گروهی از سربازان ساده لوح و نابخرد امام بود که با عنوان «خوارج نهروان» شناخته می‌شوند.در نبرد نهروان، حضرت علی(ع) به سبب رشادت و اخلاص و کاردانی حجر بن عدی، او را به فرماندهی جناح راست خویش گماشت.(12)

* حجر در ایام فتنه‌های معاویه

پس از پایان جنگ نهروان و شکست خوارج، معاویه پیوسته سربازان خود را به مناطق تحت فرمان امام علی(ع) می‌فرستاد و با شبیخون، غارت، ترور، ایجاد ناامنی، شایعه‌پراکنی و تفرقه‌آفرینی برای حکومت علوی مشکل می‌آفرید.

امام علی(ع) از سهل‌انگاری و کوتاهی و عافیت‌طلبی گروه زیادی از یاران و والیان خود به ستوه آمده بود. می‌خواست باز هم نیرو فراهم آورد و به جنگ طاغوت شام (معاویه) برود تا ریشه فتنه‌ها را بخشکاند؛ اما همراهی نکردن مردم، او را ناکام می‌ساخت.

یک بار که در کوفه مردم را به جنگ فرا خواند و آن گونه که خواسته حضرت بود، پاسخ مثبت ندادند و در حضور امام، حرف های دلسرد کننده و ناروا بر زبان آورند، امام به شدت رنجید. آن جا بود کهحجربن عدی برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! خداوند روز اندوه برای تو نیاورد! فرمان بده تا اطاعت کنیم. به خدا سوگند، اگر در اطاعت از تو فرمان اموال و جان‌های ما و همه قبیله ما فدا شود، هرگز بی‌تابی نخواهیم کرد.(13) ولی... مگر از این گونه یاران مطیع و گوش به فرمان، چند نفر برای علی علیه السلام مانده بود؟

در یکی از شبیخون‌هایی که ضحاک بن قیس بر منطقه قُطقُطانه زد، خبر آن به امام رسید، حضرت علی(ع) در جمع مردم کوفه به سخنرانی پرداخت و آنان را برای دفع این گونه شبیخون‌های دشمن فرا خواند. مردم واکنش سردی از خود نشان دادند؛ اما حجر بن عدی برخاست و ضمن ستایش از شهادت و شوق بهشت و یادآوری این که حق، از سوی خدا یاری می‌شود، آمادگی خود را برای عزیمت به آن سامان ابراز کرد و از امام خواست که جمعی را همراه وی سازد و خدا هم پشتیبانی خواهد کرد.

امام از این موضع و آمادگی حجر ستایش کرد و فرمود: هرگز مبادا که خدا تو را از فیض شهادت محرم سازد، من یقین دارم که تو از مردان شهادت‌طلبی.

آنگاه حجر، دو شبانه‌روز در آن سرزمین با مهاجمان بیگانه به نبرد پرداخت. (14)

این واقعه را ابن اثیر مورخ این گونه گزارش کرده است: سال 39 هجری بود که معاویه، ضحاک بن فیس را همراه 3000 نفر گسیل داشت و دستور داد که از جنوب واقصه بگذرد و با هر گروه از طرفداران علی(ع) روبه رو شد، غارتشان کند. و چنان کردند، تا به ثعلبیه رسیدند و به یکی از پاسگاه‌های سپاه علی(ع) شبیخون زدند و تا قطقطانه پیش آمدند. چون خبر به امیرالمؤمنین رسید، آن حضرت حجربن عدی را با 4000 نفر به سوی آنان فرستاد. با ضحاک در منطقه تدمر روبه رو شدند و کار به درگیری کشید. نوزده نفر از سربازان ضحاک و دو نفر از یاران حجر کشته شدند. تاریکی شب که فرارسید، ضحاک و سربازانش از آن جا گریختند، حجر و همراهانش نیز بازگشتند. (15)

* حجر هنگام ضربت‌خوردن امیرالمؤمنین(ع)

وقتی ابن ملجم و وردان و شبیب، برای کشتن حضرت علی(ع) همدست شدند، تصمیم خود را با اشعث بن قیس در میان گذاشتند. او که از دشمنان کینه توز خاندان پیامبر بود و در همه دسیسه ها دست داشت، با آنان همکاری کرد و در آن شب شوم که علی(ع) ضربت خورد، در آن توطئه همدست آنان بود.

آن شب، حجربن عدی در مسجد خوابیده بود. شنید که اشعث به ابن ملجم می‌گفت: زودباش، بجنب، وگرنه روشنی صبح رسوایت می‌سازد. حجر از این گفت و گو احساس خطر و توطئه کرد. به سرعت از مسجد بیرون آمد و به سمت خانه علی علیه السلام روان شد تا آن حضرت را از خطری که در کمین او است آگاه سازد. از مسجد به خانه علی علیه السلام دو را بود. حجربن عدی از یک راه به سوی خانه امام روان شد و امام از مسیر دیگری راه مسجد را در پیش گرفت و به هم بر نخوردند و... آن حادثه واقع شد و حجر و دیگران، وقتی به مسجد رسیدند که کار از کار گذشته بود و می‌گفتند: علی کشته شد! (16)

این فاجعه برای حجربن عدی بسیار جانکاه بود.

* دستگیری حجر توسط ابن‌زیاد

پس از مرگ مغیره والی کوفه، زیاد بن ابیهبه ولایت کوفه منصوب شد. بصره را نیز تحت فرمان داشت. شش ماه از سال در کوفه می‌ماند، شش ماه دیگر را در بصره.

اولین بار که زیاد به عنوان والی وارد کوفه شد، سخنرانی تند و تهدیدآمیزی بر ضد مخالفان کرد. بارزترین چهره مخالف، حجربن عدی بود.در سال‌ها پیش، حجر و ابن‌زیاد با هم دوست و همفکر بودند، ولی زیاد به امویان پیوست.

حجر را خوب میشناخت و از سوابقش خبر داشت. حجر را به حضور طلبید و ابتدا با وی به نرمی سخن گفت و افزود: می‌دانم که با مغیره چه رفتاری داشتی و او تو را تحمل میکرد؛ ولی من مثل او نیستم. میدانی که زمانی دوستدار علی(ع) و دشمن معاویه بودم؛ اما آن روزگار گذشته است. امروز به جای آن، دوستی و رابطه با معاویه در دل من است. زبان خود را نگهدار، در خانه‌ات بنشین، هرچه نیاز داشتی بخواه، ولی مواظب خودت باش، مبادا کاری کنی که دستم را به خونت بیالایم! (17)

زیاد پس از مدتی تصمیم گرفت به بصره برگردد. عمروبن حریث به جانشینی خود گماشت و عزم سفر کرد؛ ولی چون از شورش حجر و مبارزه اش بیمناک بود، به او پیشنهاد کرد که با وی به بصره رود. حجر نپذیرفت و گفت: بیمارم، نمی‌توانم با تو بیایم.

او رفت و عمر بن حریث به جای او بر مسند نشست. ولی نبض کوفه در دست حجربن عدی و یارانش بود و نمی‌گذاشتند کارها طبق دلخواه والی پیش برود. کارگزار زیاد هم قضیه به زیاد نوشت و از او یاری خواست.

حجر و یارانش در مسجد کوفه مینشستند و مراقب اوضاع بودند. یک بار که عمربن حریث روز جمعه بر منبر رفت تا خطبه بخواند، به سویش سنگ‌ریزه پرتاب کردند. ناچار پایین آمد و به قصر رفت و در را به روی خود بست و جریان را به زیاد گزارش کرد.زیاد از وضع کوفه نگران شد و به کوفه آمد و در مسجد سخنرانی تند و تهدیدآمیزی کرد. آنان را که به عمرو سنگ پرتاب کرده بودند، شناسایی کرد و انگشتانشان را برید.

یک بار که زیاد در سخنرانی‌اش مکرر از معاویه به عنوان «امیرالمؤمنین» یاد کرد، حجربن عدی که این لقب را ویژه و شایسته حضرت علی(ع) می‌دانست نه معاویه، به زیاد اعتراض کرد و گفت: دروغ می‌گویی، چنان نیست. این صحنه بار دیگر تکرار شد. حجر، مشتی ریگ بر داشت و به سوی او پرتاب کرد و گفت: دروغ می‌گویی، لعنت خدا بر تو! زیاد از منبر پایین آمد، نماز خواند سپس به قصر رفت، حجر هم به خانه‌اش بازگشت. زیاد، سوارانی را برای دستگیری یا احضار حجر فرستاد.درگیری‌هایی چند میان یاران حجر و سوران زیاد در گرفت؛ ولی حاضر نشد پیش زیاد برود. زیاد، این ماجرا را نیز به معاویه نوشت... .

معاویه هم در پاسخ نوشت: او را دستگیر کرده، به شام بفرست (18)

... حجر، با یاران اندکی در مسجد ماند. مأموران به سوی او آمدند تا نزد زیاد ببرند، هواداران حجر، او را در میان گرفتند و از یکی از درهای مسجد بیرون بردند. میان آن دو گروه درگیری پیش آمد؛ اما حجربن عدی از صحنه خارج شد و خود را به قبیله آزاد رساند و شبانه روز آن جا ماند. (19) از آن پس پنهان شد، چون می‌دانست که زیاد، دست از او بر نخواهد داشت.

اولین کسی که از بزرگان کوفه به دیدار زیاد رفت، محمدبن اشعث بود. زیاد از او خواست که برود و حجر را نزد او آورد. هر چه بهانه آورد که میان من و حجر رابطه‌ای نیست، زیاد نپذیرفت و تهدید کرد که اگر او را نیابی و نیاوری، شکمت را پاره خواهم کرد. محمدبن اشعث، غمگین و نگران بیرون رفت. در راه جریربن عبدالله را دید و از او کمک خواست. جریر نزد زیاد وساطت کرد که به محمدبن اشعث کاری نداشته باش، من خودم حجربن عدی را نزد تو خواهم آورد. او هم پذیرفت؛ ولی تهدید کرد که او را حاضر نکنی خودت را قطعه قطعه خواهم کرد. او سه روز مهلت خواست. نزد حجر رفت. دوازده تن از یاران حجر نیز با او بودند.حجر به این شرط پذیرفت نزد زیاد برود که او قول دهد که او را نزد معاویه بفرستد، تا هر چه نظر او باشد عملی شود.(20) حجر، 10 شب در زندان بود، (21) یاران حجر نیز مخفی شدند. زیاد، با تلاش بسیار و با کمک چهره‌های سرشناس کوفه و قبایل اطراف، توانست دوازده نفر از آنان را دستگیر کرده و به زندان افکند.

پیش از آنکه آنان را به شام بفرستد، استشهادی بر ضد آنان فراهم کرد و سران کوفه را واداشت تا امضا کنند. گروهی از مردم را هم وادار کرد آن متن را تأیید کنند، نوعی پرونده‌سازی برای از میان برداشتن یک مخالف!

وقتی پرونده‌سازی تکمیل شد، حجر و یارانش را از زندان بیرون آوردند، همراه با غل و زنجیر و با همراهی نزدیک به یکصد نفر از مطمئن‌ترین سربازان و چند چهره دیگر را برای گواهی دادن نزد معاویه، آماده حرکت به سوی شام شدند.

گروهی که زیاد به شام فرستاده بود، دوازده نفر بودند، به نام‌های: حجربن عدی، شریک بن شداد، صیفی بن فسیل، قبیصه بن ضبیعه، محرزبن شهاب، کدام بن حیان، عبدالرحمان بن حسان، ارقم بن عبدالله، کریم بن عفیف، عاصم بن عوف، ورقاء بن سمی و عبدالله بن حویه.

دو نفر دیگر را زیاد به این جمع ملحق کرد که عتبه بن اخنس و سعدبن نمران نام داشتند و مجموعه آنان چهارده نفر شدند.

در مجلسی که معاویه درباره آنان تصمیم می‌گرفت، برخی به وساطت پرداختند و درباره تعدادی از آنان در خواست آزادی کردند.معاویه، 6 نفر از آنان را به سبب در خواست 6 نفر از یارانش که با آن زندانیان دوستی یا خویشاوندی داشتند، بخشید و دستور داد آزادشان کنند. آنان که از مرگ نجات یافتند عبارت بودند از: عاصم، ورقاء، ارقم، عتبه، سعد و عبدالله.

مالک بن هبیره هم در خواست کرد که پسر عمویم حجر را هم به خاطر من ببخش. معاویه گفت: او سر کرده گروه است و اگر رهایش کنم، دوباره به کوفه رفته آشوب میکند، آن گاه مجبور میشویم تو را به عراق بفرستیم تا او را برای ما بیاوری! او هم رنجید و از نزد معاویه رفت و خانه‌نشین شد. (22)

* در شهادتگاه «مَرجُ العذراء»

سرزمین مرج العذراء (منطقه‌ای سرسبز در حدود 20 کیلومتری دمشق) که بازداشتگاه حجر و یاران او شده بود، از جهتی برای حجر بن عدی، عزیز و خاطره‌انگیز بود. در فتح این سرزمین و گسترش دامنه اسلام به آن سامان، حجر بن عدی نقش داشت. در زمان خلیفه دوم آن دیار، آغوش به روی اسلام گشود.وقتی حجر را دست بسته به مرج العذراء آوردند و نام آن جا را پرسید و فهمید، گفت: من اولین مسلمانی بودم که در این منطقه تکبیر گفتم و خدا را یاد کردم، اینک دست بسته و اسیر مرا به این جا آورده‌اند!(23)

بارها از حجر و یارانش خواستند که از امیر المومنین علی(ع) بیزاری بجویند تا آزاد شوند؛ ولی آنان زیر باز نرفتند و پذیرای شهادت در راه عشق مولا شدند. قبرهایی برای آنان کندند، کفن‌هایشان را آماده ساختند.حجر گفت: مثل این که کافریم، ما را می‌کشند و مثل آن که مسلمانیم، ما را کفن می‌کنند!(24)

مأموران آماده شدند که آنان را به قتل برسانند.

هدبة بن فیاض، مأموریت داشت حجر بن عدی را گردن بزند.

طبق برخی نقل‌ها، فرزند حجر به نام «همّام» نیز همراه پدر بود. حجر به جلاد گفت: اگر به کشتن پسرم همام نیز مأموریت داری، او را زودتر از من به قتل برسان. جلاد نیز چنین کرد. وقتی به حجر گفته شد چرا چنین خواستی و داغدار فرزند نوجوان خویش شدی، گفت: ترسیدم وقتی شمشیر را بر گردن من ببیند وحشت کند و دست از ولای امیرالمؤمنین بردارد و در نتیجه، در روز قیامت من و او در بهشت برین که خداوند به صابران وعده داده است، همراه هم نباشیم.

آن روز، مرج العذراء به خون این شش شهید جاودانه رنگین شد:

حجربن عدی، شریک بن شدّاد حضرمی، صیفی بن فُسیل شیبانی، قبیصه بن ضبیعه عبسی، مُحرز بن شهاب تمیمی، کدام بن حیان عَنَزی.

در برخی نقل‌ها، نام همام، فرزند نوجوان حجربن عدی را هم آورده اند که پیش از پدر، او را به شهادت رساندند.

شهادت حجر بن عدی و یارانش در سال 51 هجری بود.

* بازتاب شهادت حجر و انتقام مختار از ویران‌کننده خانه حجر

پس از شهادت حجر عده‌ای از چاپلوسان دربار معاویه، به او تبریک گفتند که یکی از سرسخت ترین دشمنانش در کوفه از میان رفت؛ اما در همان مجلس، سخن از صلابت و پایداری حجر بود و لحظات قبل از شهادتش را بازگو می‌کردند.

معاویه لب به سخن گشود و گفت: اگر من در میان یارانم چند نفر همچون حجر داشتم، دامنه حکومت امویان را تا همه جای دنیا می‌گستراندم؛ ولی... حیف و هیهات! کجا من امثال حجر را دارم؟ کسانی که در راه باورهایشان با تمام صلابت، فداکاری می‌کنند. و پس از درنگی آمیخته به غصه و حسرت گفت: روز من با حجر، بسی طولانی خواهد بود! (25) (اشاره‌ای بود به دادگاه عدل الهی در قیامت).

وقتی معاویه به سفر حج رفت، به مدینه آمد. می‌خواست به دیدار عایشه رود. عایشه اجازه نمی داد و اعتراضش یکی بر کشته شدن محمدبن ابی‌بکر بود، یکی هم بر شهادت حجر،که هر دو به دست معاویه انجام گرفته بود. معاویه آنقدر عذر خواهی کرد تا عایشه راضی شد. عایشه برای معاویه این حدیث پیامبر را خواند که فرموده بود: در مرج العذراء گروهی کشته می‌شوند که خداوند و آسمانیان به نفع آنان خشمگین می‌شوند. (26)

باز نقل شده است در سالی که معاویه پس از قتل حجر به مکه آمده بود، حسین بن علی علیه السلام را ملاقات کرد. به امام حسین علیه السلام گفت: آیا خبر دار شدی که با حجر و یارانش و پیروان او و شیعیان پدرت چه کردیم؟

امام پرسید: چه کردید؟

معاویه از روی طعنه و استهزا گفت: آنان را کشتیم، کفن کردیم و بر آنان نماز خواندیم و به خاک سپردیم.

حسین بن علی(ع) خنده‌ای کرد و فرمود: ای معاویه! آنان روز قیامت با تو به دشمنی بر می‌خیزند. ولی... ما اگر پیروان تو را می‌کشتیم، نه کفن می‌کردیم، نه بر آنان نماز می‌خواندیم و نه به خاک می‌سپردیم! (27) (یعنی آنان را مسلمان نمی‌دانیم)

در تاریخ آورده‌اند وقتی مختار در کوفه قیام کرد، کسانی را در پی محمدبن اشعث (از عوامل تحویل دهنده حجر به زیاد) فرستاد. او گریخته بود. به دستور مختار خانه‌اش را ویران کردند و با خشت و گل آن، خانه حجر بن عدی را که ابن‌زیاد خراب کرده بود، بازسازی کردند.(28)

پی‌نوشت‌ها:

(1). شماره نخست از سلسله کتاب های شهداء الولاء کتاب دکتر لبیب بیضون در سال 1421 در قطع وزیری، 175 صحفه از سوی مؤلف محترم در دمشق منتشر شده است، چاپ دیگر آن از سوی انتشارات بوستان کتاب در قم.

(2). نام منطقه ای در شمال دمشق، حجر و یارانش را در همان جا نیز شهید کردند و مدفن آنان نیز همان جاست.

(3). حاکم نیشابوری، مستدرک صحیحین، ج 3، ص 468.

(4). الاغانی، ج 16، ص 89.

(5). اعیان الشیعه، ج 4، ص 571.

(6). ابن حجر، الاصابه، ج 1، ص 329.

(7). اعیان الشیعه، ج 4، ص 585.

(8). ابن اثیر، کامل، ج 3، ص 231.

(9). 1. وقعه صفین، ص 104.

(10). همان، ص 381.

(11). ابن اثیر، کامل، ج 3، ص 340.

(12). همان، ص 345.

(13). الدجات الرفیعه، ص 423.

(14). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 196.

(15). ابن اثیر، کامل، ج 3، ص 377.

(16). شیخ مفید، ارشاد، ص 17.

(17). ابن سعد، طبقات، ج 6، ص 151.

(18). الدرجات الرفیعه، سید علی خان، ص 427.

(19). ابن اثیر، کامل، ج 2، ص 476.

(20). تاریخ ابن عدیم (جلد مربوط به امام حسین و حجر)، ص 144.

(21). ابن اثیر، کامل، ج 2، ص 476.

(22). ابن اثیر، کامل، ج 3، ص 484.

(23). اعیان الشیعه، ج 4، ص 580.

(24). الدرجات الرفیعه، ص 428.

(25). سید محمد بحر العلوم،، من مدرسه الامام علی علیه السلام، ص 52.

(26). کنز العمال، ج 11، حدیث 30887.

(27). طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 19؛ کشف الغمه، ج 2، ص 240.

(28). ابن اثیر، کامل، ج 4، ص 244.


مقام «جعفر بن ابی طالب» را به آتش کشیدند.

ارسال شده توسط رحیم خلیل زاده شرف آبادی در 92/2/14:: 3:57 عصر
تنها دو روز پس از نبش قبر «حجر بن عدی» از یاران امام علی(ع) در دمشق، وهابی‌ها آرامگاه برادر امیرالمؤمنین(ع) در جنوب اردن را به آتش کشیدند.

به گزارش مشرق به نقل از پایگاه خبری «عربی پرس»؛ هنوز دو روز از اهانت به آرامگاه «حجر بن عدی» از یاران امام علی(ع) در دمشق نگذشته است که صدها تندروی تکفیری در «کرک» واقع در جنوب اردن مقام «جعفر بن ابی طالب» را به آتش کشیدند.

پنجشنبه گذشته، آرامگاه حجربن عدی کندی که به دست معاویه به شهادت رسید، به وسیله مزدوران و تروریست‌های سلفی سوریه نبش قبر شد. گروهک‌های تروریستی، ابتدا ضریح حجر بن عدی را در منطقه «عدرا» تخریب و سپس نبش قبر کردند.

بنابر این گزارش، جسد «حجر بن عدی» هنوز سالم بوده و تروریست‌ها، پیکر وی را به مکانی نامعلوم منتقل کرده‌اند.

آرامگاه جعفر بن ابی‌طالب معروف به جعفر طیار، در منطقه «المزار» در استان کرک واقع در جنوب اردن قرار دارد و برای فرقه اسماعیلی که یکی از فرقه‌های شیعی است، اهمیت خاصی دارد.

در حالی که تجاوزها و اهانت‌های پیاپی به مقدسات اسلامی و قبور اولیاء الله از سوی وهابی‌ها خشم جهان اسلام را برانگیخته است، مقامات اردن در قبال این اهانت به آرامگاه جعفر بن ابی طالب، سکوت کرده و رسانه‌های این کشور نیز از انتشار این خبر خودداری کرده‌اند.


حجر بن عدی، حالا بیشتر شبیه ام ابیها شده ای

ارسال شده توسط رحیم خلیل زاده شرف آبادی در 92/2/14:: 3:55 عصر

حتم دارم تو نیز هر کجا باشی چشم نگران حرم خواهر حضرت عشقی؛ حجر بن عدی! حالا بیشتر شبیه‌ ام‌ابیها شده‌ای.

خبرگزاری فارس: حجر بن عدی! حالا بیشتر شبیه‌ ام‌ابیها شده‌ای

 

من حتم دارم

آسمانیان بار دیگر به خشم آمده اند

باز مغیره، زیاد را به شام خوانده است.

اینها همان پسران زیاد بن ابیه اند!

و کینه شان همان کینه ی جاهلی

هر چند خون تازه ات حجتی بود برای بینا شدنشان!

اما امان از دل های مرده شان!

و من میدانم که تو هنوز بر عهد خود استواری

که عهد کردی شمیشر و خرمن آتش را تاب بیاوری اما تبری از مولا! هرگز!

و اگر به شرق و غرب روی باز دلداده حضرت مولا

و حتم دارم ، تو نیز هر کجا باشی چشم نگران حرم خواهر حضرت عشقی

و حال بهتر میفهمم حکمت 40 شبه قبر را!

حجر بن عدی، حالا بیشتر شبیه ام ابیها شده ای


او بالاخره آمد،

ارسال شده توسط رحیم خلیل زاده شرف آبادی در 92/2/4:: 6:41 عصر

13911109000044_PhotoAبه گزارش معجون به نقل از خبرگزاری فارس (باشگاه توانا)، قصه از دیدار با یک مادر شهید شروع شد؛ مادر شهیدی که می‌گفت: «30 سال است از پسرم بی‌خبرم»؛ مادر شهیدی که هر زنگ تلفن یا در قلبش را به تپش می‌انداخت، اسم احمد که می‌آمد، یاد آخرین حرف‌هایشان در آخرین اعزام می‌افتاد.

ـ مامان، من می‌روم و دیگر برنمی‌گردم.

ـ تو که همیشه همینو می‌گی اما برمی‌گردی!

ـ نه این دفعه مطمئنم برنمی‌گردم.

این مادر 30 سال انتظار کشید، نمی‌دانم چه حرف‌هایی را شبانه در گوش قاب عکس احمد زمزمه کرد که بالاخره احمد در ایام شهادت حضرت زهرا(س) به آغوش مادر بازگشت.

 پدر و مادر شهید احمد صداقتی

پدر و مادر شهید احمد صداقتی

چه شهادتی و چه آمدنی! مانند حضرت ابوالفضل(ع) شهید شد، در ایام میلاد رسول اکرم(ص) پیکرش تفحص شد و در ایام فاطمیه بر شانه‌های مردم نشست.

برای نحوه تفحص این شهید، به سراغ «حاج جعفر نظری» از جستجوگران نور در منطقه شرهانی رفتیم؛ او  حرف‌های جالب و خواندنی را از روزی که این شهید و شهید دیگری که ابوالفضل نام داشت پیدا شدند، برای‌مان روایت کرد.

 

 قمقمه آب شهید که بعد از 30 سال آب داشت

قمقمه آب شهید که بعد از 30 سال آب داشت

 

* تفحص شهیدی به نام ابوالفضل

عملیات محرم در 3 مرحله صورت گرفت؛ مرحله اول در محور زبیدات، مرحله دوم در جبل‌ حمرین و مرحله سوم، مرحله‌ای بسیار مهم و حساس بود که از نقطه صفر مرزی به طرف خاک عراق و ارتفاعات بسیار مهم 178 و 175 اجرا شد.

شاید این دو قله بلندترین قله‌هایی هستند که اهمیت نظامی بالایی برای دشمن و نیروهای خودمان داشت؛ بر همین اساس دو طرف تلاش می‌کردند این ارتفاعات را از دست ندهند؛ لذا در این منطقه عملیات طی 10 روز انجام گرفت.

این ارتفاعات چندین بار هم دست به دست شد؛ تعداد زیادی از نیروهای لشکر 14 امام حسین(ع) و یگان‌های دیگری از قمر بنی ‌هاشم(ع) در این منطقه درگیری تن به تن داشتند لذا پیکرهای تعدادی از شهدای این عملیات در منطقه ماند. بعد از عملیات، گروه تفحص تلاش کرد تا پیکرهای مطهر این شهدا را به خانواده‌هایشان بازگرداند؛ اما با توجه به اینکه طی چند سال گذشته، تجهیزات مهندسی برای یافتن پیکر شهدا ضعیف بود، تعدادی از شهدا در ارتفاعات 178 مانده بودند.

تجهیزات الان نسبت به گذشته بهتر شده است؛ لذا به دستور سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین کار را با همراهی گروه چهار نفره روی ارتفاعات 178 آغاز کردیم.

ارتفاعات 178، نزدیک‌ترین نقطه به کربلای معلی است؛ خودبه خود هر کسی روی این ارتفاعات قرار می‌گیرد، انگار حرم آقا امام حسین(ع) روبه‌روی اوست.

بین گروه‌مان قرار گذاشتیم تا هر موقع روی این محور کار می‌کنیم، در ابتدا به طرف کربلا بایستیم، دست روی سینه بگذاریم و به امام حسین(ع) سلام کنیم.

در یکی از عملیات‌های تفحص که در آستانه میلاد پیامبر اکرم(ص) بود، وقتی روی ارتفاعات قرار گرفتیم، به رسم معمول دست روی سینه گذاشتیم و گفتیم: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و علی ابوالفضل العباس(ع) اخی‌ الحسین(ع)» کار را شروع کردیم.

بعد از طی کاوش در چند تا از سنگرها، به نقطه‌ای رسیدیم؛ پاکت بیل مکانیکی (دهانه بیل مکانیکی که زمین فرود می‌رود) بالا آمد؛ قبل از اینکه شهیدی را ببینم، شاهد جاری شدن آب زلال از داخل پاکت بیل روی زمین بودیم. خیلی تعجب کردیم آنجا که چشمه آبی نبود، در آن سراشیبی هم نمی‌شد، آب نگهداری کرد؛ آب در حدی جریان داشت که تا رفتم، دوربین عکاسی بیاورم و از صحنه عکس بگیرم، این جریان آب ادامه داشت.

بیل مکانیکی را پایین آوردیم؛ دیدیم پاکت بیل مکانیکی به قمقمه آبی که روی کمر شهید بود، برخورد کرده و در این قمقمه باز شده بود؛ قمقمه مربوط به شهیدی بود که سال 61 در عملیات محرم به شهادت رسیده بود. این قمقمه از سال 61 تا 91 که 30 سال و چند ماه می‌گذرد، سالم مانده بود؛ آبی زلال و پاک.

شهید را پایین گذاشتیم، وقتی مدارک او را بررسی کردیم، دیدیم نام آن شهید «ابوالفضل» است. این نشانی بود که ما را به یاد مشک حضرت ابوالفضل(ع) می‌انداخت.

 

 پیکر و دست مصنوعی شهید احمد صداقتی بعد از 30 سال

پیکر و دست مصنوعی شهید احمد صداقتی بعد از 30 سال

 

* شهیدی که با دست‌های قطع شده و فرق شکافته تفحص شد

حرکت بعدی را شروع کردیم؛ به دومین، سومین و چهارمین پیکر شهید رسیدیم. در زمان تفحص چهارمین شهید، وقتی پاکت بیل بالا آمد، در ابتدا با یک دست مصنوعی مواجه شدیم؛ دست آن شهید از کتف تا انگشتان مصنوعی بود که داخل اورکتش دیده می‌شد.

شهید را پایین گذاشتیم؛ دست دیگر این شهید در عملیات محرم قطع شده بود؛ مدارک او را بررسی کردیم، نامش «احمد صداقتی» از لشکر 14 امام حسین(ع) اصفهان بود.

 

 

 پیکر شهید احمد صداقتی

پیکر شهید احمد صداقتی

 

  در پیکر شهید صداقتی هم چند نشانه از آقا ابوالفضل العباس(ع) پیدا کردیم؛ اینکه دو دست شهید قطع شده بود و سر ایشان هم از فرق شکافته شده بود.

این هم نشانی از آقا ابوالفضل(ع) است که دو دست مبارکشان در روز عاشورا قطع شد و عمود آهنین بر فرق مبارکشان فرود آمد؛ هم اینها نشانه سلام به آقا ابوالفضل(ع) در ابتدای کار بود.

 

شهید احمد صداقتی ارادت خاصی به آقا ابوالفضل(ع) داشت؛ او در عملیات محرم فرمانده گردان امام جعفر صادق(ع) بود؛ در حین عملیات، فرماندهی گردان حضرت زهرا(س) هم به دلیل درگیری شدید و شهادت رزمندگان این گردان، به شهید صداقتی واگذار ‌کردند.

 


شهیدی که برای دعوای مسئولین تا صبح نخوابید

ارسال شده توسط رحیم خلیل زاده شرف آبادی در 92/2/3:: 1:24 صبح

 

از شهید پاریاب چندین نوار دارم که در طول نوار گریه می‌کند و می‌پرسد چه کار کنم با این وضعیت؟ بروم جلوی مجلس؟ شهید پاریاب در جریان دعوایی که بین رییس جمهوری و مجلس شد، آن شب تا صبح خواب نداشت.
به گزارش جهان، مراسم چهلمین روز شهادت شهید احمد پاریاب، فرمانده گردان شهادت لشکر 27 محمد رسول الله، که بر اثر شدت جراحات شیمیایی در 22 اسفند ماه به شهادت رسید با حضور همسنگران و علاقه‌مندان به این شهید، برگزار شد.

در این مراسم سعید قاسمی از رزمندگان لشکر 27 محمد رسول الله گفت: رییس یک فدراسیونی که سردار هم هست میلیاردی برای یک مسیحی برای تیم فوتبال خرج می کند. وقتی پرسیده می‌شود که برای چه این قرارداد بسته می‌شود؟ می گوید داشتم! دادم! لاتی هم جلو دوربین برای 70 میلیون نفر صحبت می کند. کجا داشتی دادی؟ می گوید مال خودم بود دادم. خودت که تا دیروز با ما موتور سوار بودی. کجا داشتی میلیادری دادی؟ سهم و حق این شهدا و جانبازان چه می شود. امثال شهید پاریاب، نمی توانند فریاد بزنند چون تف سر بالاست. با اینکه نخستین کسانی هستند که حق دارند کاسه و کوزه را سر بعضی ها بشکنند. می‌گویند خودتان رأی دادید.



قاسمی ادامه داد: از شهید پاریاب چندین نوار دارم که در طول نوار گریه می‌کند و می‌پرسد چه کار کنم با این وضعیت؟ بروم جلوی مجلس؟ شهید پاریاب در جریان دعوایی که بین رییس جمهوری و مجلس شد، آن شب تا صبح خواب نداشت.

وی شهید پاریاب را مورد خطاب قرارداد و گفت: آقا شما بخواب. به شما چه ربطی دارد که اینها برای اسلام دارند دعوا می کنند! تو که زن و بچه ها را از دست دادی. تازه بعد از این که باید برای شما متکفل بگذارند تنها در قرچک ورامین زندگی کردی. برای یک جانباز که وقتی کار در جنگ گره می خورد به گفته شهید همت گره ها به دستش باز می‌شد باید چنین شرایطی ایجاد شود؟ مدیون اینها هستیم.



سعید قاسمی با اشاره به دلاوری‌های شهید پاریاب گفت: شهید پاریاب که بود؟ او کسی بود که در والفجر مقدماتی از کانال برگشته بود. 5 روز توی کانال بودند. شنیده اید حتما صحبت های شهید همت با آن بچه بسیجی در آن کانال محاصره شده را.

وی با اشاره به دیدار برگزیدگان جشنواره سینمایی عمار با رهبر معظم انقلاب گفت: خدمت مقام معظم رهبری این خاطره را گفتم. روزی که خدمتشان بودیم مصادف با پنجمین روزی بود که بچه ها در کانال مانده بودند. هر کس توانسته بود برگشته بود و هر کس هم مانده بود دیگر راهی نداشت که تا همین الان پیکرهایشان می‌آید. حاج همت هر گونه که می‌شد تلاش کرد تا این رزمندگان را از کانال بیرون بیاورد اما نمی‌شد، کار به گونه‌ای گره خورده بود که فقط می‌توانست صدای آن‌ها را بشنود. آن دفعه آخر که بعد از پنج روز با بیسیم برقرار شد ـ به جهت این که دشمن مجال نمی داد ـ اون دفعه آخر صدای فرمانده گردان نیست، صدای یک بچه بسیجی 15 الی 16 ساله بود، حاجی گفت"پسرم این هاشمی (فرمانده گردان) رو بگو بیاد پشت خط" گفت"حاجی هاشمی نیست، حالش خوبه رفته پیش وزوایی" ـ وزوایی که تو بیت المقدس شهید شده بود ـ این رزمنده کوچک داشت کد می داد. حاجی گفت"پسرم بگو دهقان معاونش بیاد" رزمنده جوان گفت"دهقان رفته پیش قجه‌ای" قجه‌ای هم قبلا شهید شده بود. بچه بسیجی گفت حاجی این حرفا رو ولش کن. گفت "یادته که شب عملیات برامون صحبت کردی گفتی که بابا بزرگ گفته عاشورایی بجنگید"، گفت "آره پسرم" گفت "سلام مارو به بابابزرگ برسون بگو آقاجان ما چیزی برات کم نگذاشتیم، سعی کردیم که هرچی که بود را اینجا انجام دهیم"  حاجی به او گفت "پسرم صحبت کن، گفت ولش کن حاجی باطری تموم" حاج همت کلافه شد و این گوشی را به سرش کوبید.



قاسمی ادامه داد: دیدم که حضرت آقا یک مقدار سر این قصه اذیت شدند، آقا گفتند مقصودت چیست؟ گفتم دغدغه من این است که اگر روزی از من پرسیدید که آیا کاری کردید، من به اندازه این بچه بیسیجی نتوانم بگویم هر کار از دستم بر می‌آمد انجام دادم.

این رزمنده دوران دفاع مقدس با اشاره به تاریخ و روز شهادت شهید پاریاب گفت: روز شهادت شهید پاریاب هم عجیب است، دو تا فرمانده ما همت و عباس کریمی رفیق نزدیک احمد پاریاب بودند. فاصله بین دو عملیات خیبر و بدر هم در دو سال متوالی 10 تا 15 روز بود. اگر تاریخ شهادت پاریاب بین خیبر و بدر نبود، یا باید به معرفت این دو فرمانده و معرفت شهدا شک می‌کردیم یا به شهادت پاریاب.

درباره شهید پاریاب
احمد پاریاب از 16 سالگی در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل حضور یافت و در عملیاتی همچون والفجر مقدماتی، والفجر یک، خیبر، بدر، کربلای پنچ حضوری فعال داشت.


مجاهدت، هوشمندی به همراه شجاعت و مقاومت احمد پاریاب موجب شد پس از مدتی به عنوان فرمانده گروهان و پس ازآن در کسوت فرمانده گردان‌های "حبیب ابن مظاهر" و " شهادت " لشکر 27 محمد رسول الله (ص) در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل ایفای نقش کند. وی از هم‌رزمان نزدیک شهید همت بود.



احمد پاریاب در عملیات مختلف مجروح و در عملیات غرور آفرین خیبر نیز دچار جراحات شدید شیمیایی شد. وی در زمان جنگ در اکثر عملیات‌های دفاع مقدس حضور داشت و سال‌ها از جراحاتی که بیشتر در عملیات خیبر دامنگیرش شده بود، رنج می‌برد.

این شهید والامقام پس از تحمل 29 سال درد و رنج ناشی از جراحات جنگی 22 اسفند سال 1391 با سرکشیدن جام شهادت به آرزوی دیرینه‌اش دست یافت و به یاران و همرزمان شهیدش پیوست. از شهید پاریاب دو فرزند به یادگار مانده است.

نظر آیت الله حسن زاده در مورد جزیره خضراء

ارسال شده توسط رحیم خلیل زاده شرف آبادی در 92/1/23:: 12:48 صبح

جزیره خضراء از چه زمانی بر سر زبان ها افتاد و چه کسانی
آن محل سکونت امام زمان (عج) معرفی کردند؟ علامه حسن زاده آملی صراحتا نظر خود را
در این باره بیان داشتند.
     

جام دینی:برخی بر این باورند که جزیره خضراء محل سکونت امام زمان (عج) در زمان
غیبت کبری آن حضرت می باشد. آیا واقعا چنین چیزی صحت دارد یا خیر؟ علامه حسن زاده
آملی در پاسخ به این سوال می فرمایند:


مرحوم حاجی نوری راجع به جزیره خضراء روایتی نقل کرده است . یکی از فواید
محضر شریف علامه شعرانی این است که ایشان باز حاشیه ای در اینجا دارند که ما آن
حاشیه را در هزار و یک نکته آوردیم .


ایشان می فرمود که : جزیره خضراء الان هم هست . از بلاد اندلس است . جزیره
ای است خیلی سبز و خرم . نوعا جزیره ها خضراء هستند.ولی آن جزیره ویژگی خاصی دارد.
مهدی فاطمی آن جا را پایتخت خودش قرار داد و محل حکومتش بود. بعد این مهدی فاطمی و
جزیره خضراء، سر زبانها افتاد و دهان به دهان نقل شد، و بعضی از این جهال نقله ،
مهدی فاطمی را تبدیل کردند به حضرت مهدی بقیه الله (عج ) و ایشان را در جزیره خضراء
اسکان دادند. و جزیره خضراء را با مثلث برمودا ارتباط دادند. چه کارها کردند، چه
چیزها دنباله این حرف آوردند و دیگران هم گرفتند این را در این کتاب و آن کتاب
نوشتند.


راجع به این مثلث برمودا که خیلی حرفش هست ، هم همین طور. متاءسفانه آقایان
فرمایشی را که می شنوند اینها را می آورند اسناد می دهند به دین و آیین . به دین
شریفی که یکپارچه برهان و عقل است : قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین .

خداوند درجات حضرت استاد آیت الله جناب آقای رفیعی را متعال بفرماید، ایشان
درباره لو لا الحجه لساخت الارض و امثال این گونه بیانات درباره حجت که انسان حجت
می خواهد، می فرمود: وجود بقیه الله که سر الله است ، لازم است و نظام هستی بدون
واسطه فیض و انسان کامل نمی شود.


این به جای خود، که برای اثبات آن دلیل و برهان داریم ، حرف داریم و برهان
حکمی ، مطالب عرفانی ، آیات ، روایات در شرف متواتر و متضافر. اما حجتی که روایات
ما را به آن تشویق می فرمایند که عالم حجت می خواهد لو لا الحجه لساخت الارض این
حجت یعنی عقل ، یعنی برهان ، یعنی دلیل.


انسان که به گزاف هر چیزی را نمی گوید، در حرفهایش تثبت می خواهد، در
پذیرفتنش تثبت و تدبر می خواهد. دین ، دین عقل و برهان است . حالا مثلث برمودا در
دریا، آن محوطه زیر دریا کوه مغناطیس دارد، سنگ مغناطیس ، قوه مغناطیسی . می دانید
قطب جغرافیایی زمین یک قطب است که نسبت به کره سنجیده می شود، و نیز زمین ، قطب
مغناطیسی دارد. قطب مغناطیسی قرار ندارد، چرخش دارد و مقداری چرخش هم با قواعد
ریاضی معلوم می شود. این قطب مغناطیسی مثلث برمودا هم زیر دریا است ، لذا کشتی هایی
به به خود کشیده ، بلکه طیاره را از هوا به خود کشیده ، و بسیار قوی است ، این را
به حساب امام زمان (عج ) گذاشتند


آخرین گلایه آیه الله خوشوقت (ره)

ارسال شده توسط رحیم خلیل زاده شرف آبادی در 92/1/23:: 12:48 صبح
آیت‌الله خوشوقت طی ماه‌های اخیر
با بی‌اخلاقی‌هایی روبرو شدند که آخرین آن به هتک حرمت به ایشان در ماجرای
اظهارنظرشان پیرامون شخصیت حضرت رقیه(س) باز می‌گردد
.

به گزارش سرویس فرهنگی مشرق به نقل از خبرنامه
دانشجویان ایران،‌ خبر فوت ناگهانی عارف عامل و استاد فلسفه و اخلاق حضرت آیت الله
خوشوقت خبر دردناکی بود که صبح امروز در فضای رسانه ای کشور منتشر شد، این عالم
ربانی در طی ماه های اخیر علی رغم بیماری‌شان با بی اخلاقی هایی نیز روبرو شده
بودند، که آخرین آن به هتک حرمت به ایشان در ماجرای اظهار نظر ایشان پیرامون شخصیت
والای حضرت رقیه سلام الله علیها باز می گردد؛ متن زیر گلایه استاد بدان خبر بوده
است:

در پی پخش بخشی از جلسات پرسش و پاسخ آیت الله
خوشوقت از صدا و سیما صورت گرفته در خصوص اظهار نظر ایشان پیرامون شخصیت والای حضرت
رقیه سلام الله علیها، و هجمه های صورت گرفته به ساحت این عالم بزرگوار، جلسه ای در
این زمینه بین دو تن از روحانیون، حجج اسلام میرزامحمدی و سید عباس موسوی مطلق و
حضرت آیت الله خوشوقت هفته گذشته به صورت خصوصی برگزار گردید.

در جلسه ای که بعد از پایان این جلسه بین
میرزامحمدی و شاگردان ایشان در مرکز آموزش مداحی حسین جان برگزار می شود،
حجت الاسلام میرزامحمدی واکنش آیت الله خوشوقت درباره این موضوع را اعلام می
کند.

متن کامل سخنان آیت الله خوشوقت درباره حضرت
رقیه(س) در این جلسه خصوصی به شرح ذیل است:

اولا بنده معتقد به ایشان هستم، و این دختر را
از عائله امام حسین می دانم، و قبر ایشان هم از مسلمات است، و دو جریان باعث
دگرگونی شام و تغییر رفتار یزید شد، یکی خطبه امام سجاد (ع)، که در این خطبه ایشان
پیغمبر را با عظمت یاد کردند و  انتصاب خود را به پیغمبر بیان نمودند، و دیگری
جریان دختر مظلوم امام حسین (ع) بود.

ثانیا 50 سال است که در مسجد ما روضه حضرت رقیه
و خرابه شام را می خوانند و ما گریه و عزاداری می کنیم برای ایشان، و یک کلام هم در
این 50سال چیزی نگفته ایم.

ثالثا بنده منظورم این بود که بعضی که ایشان را
دختر امام نمی دانند، شاید ایشان را یکی از اصحاب سید الشهدا بدانند.

ولی اصل وجود این دختر مسلم و قطعی است؛ ای کاش
از خود ما سوال می کردند منظور ما چه بوده است، و بعد زبان به لعن ناسزای ما باز
میکردند.

گفته اند من منکر ایشان هستم؛ من کجا این حرف ها
را زده ام، بنده منکر وجود ایشان نبوده ام و نیستم.

سه شنبه 12دی 91

خاطر نشان می شود، رسانه ملی در برنامه مناسبتی
راه سعادت که در دهه اول ماه محرم الحرام و  در یکی از پر بازدیدترین ساعات
تلویزیون روی آنتن برد، اقدام به پخش سخنان حضرت آیت الله خوشوقت کرد که تنها بخشی
از سخنان این شاگرد برجسته امام و علامه طباطبایی منتشر شد. که این اقدام معنا دار
صدا و سیما در انتشار سخنان ایشان درباره حضرت رقیه (س) و عزاداری امام حسین
علیه‌السلام، بهانه‌ای شد تا عده‌ای آگاهانه و ناآگاهانه سیل هجمه و توهین‌ها را
علیه این عالم ربانی و انقلابی نثار کنند.


<      1   2   3      >



بازدید امروز: 53 ، بازدید دیروز: 12 ، کل بازدیدها: 124161
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ